پرتو دو نویسنده اصفهانی در بازار کتاب
به گزارش مجله پیامک مسعود، دینا جادری کارشناس مترجمی زبان انگلیسی و مترجم اصفهانی در گفت وگو با خبرنگار خبرنگاران در اصفهان، از چاپ کتاب پرتو توسط انتشارات پیام علوی خبر داد و گفت: این کتاب که حاصل کوشش و تألیف الیاس عقیلی دهنوی کارشناس ادبیات انگلیسی و کارشناس ارشد مطالعات کشورهای آمریکای شمالی و بنده است، با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 15 هزارتومان چاپ و وارد بازار کتاب شده است.
وی افزود: کتاب شامل یک نمایشنامه به نام سوختگی درجه دو، دو داستان کوتاه با نام های دو روایت از تولد و مرگ خورشید و دستورالعمل کشتن رسل یونان، هر سه به قلم بنده و همچنین یک شعر غیرمسجع پنج بندی با نام از نور به نور به زبان انگلیسی به قلم الیاس عقیلی دهنوی در بخش انگلیسی کتاب با عنوان بازگشت به نور است.
جادری افزود: نمایشنامه سوختگی درجه دو بازخوانی حماسه سودابه و سیاوش شاهنامه ابوالقاسم فردوسی است. داستان در دنیای مدرن اتفاق می افتد و از زاویه دید کاووس روایت می شود. نمایشنامه در یک پرده، با دستور صحنه های محدود و به پیشنهاد نویسنده برای اجرا در محیط هایی همچون سالن غذاخوری یا آسایشگاه روانی، نوشته شده است. دو داستان کوتاه دیگر هم در قالب نامه به نگارش درآمده اند و بیش تر از آنکه روایتگر باشند، پاره هایی از روایت را در قالب نامه در اختیار خواننده داستان ها قرار می دهند. داستان ها زبان شاعرانه دارند و بیستر رشد عرضی دارند تا طولی و حاصل تجربه های جدید نویسنده در روایتگری و قصه گویی هستند.
او ادامه داد: شعر از نور به نور که در بخش انگلیسی و انتهای کتاب قرار گرفته است حاصل ابداعات و نوآوری های شاعر در قالب شعرغیر مسجع پنج بندی در ادبیات انگلیسی است. در ادبیات انگلیسی عنوان شعر مسجع پنج بندی به قالبی اطلاق می شود که در آن شعر شامل پنج خط است. خط اول و دوم هم قافیه اند. خط سوم و چهارم هم قافیه و خط پنجم با خط اول هم قافیه اند. اسطوره شعر غیر مسجع پنج بندی ادروارد لیر انگلیسی بوده است.
جادری شرح داد: ابداعی که الیاس عقیلی دهنوی انجام داده است، ابداع سبک غیرمسجع پنج بندی دوگانه است. که از لحاط تعداد کلمات و بخش بندی از شعر غیرمسجع پنج بندی معمول بیشتر است و مفاهیم بیشتری را منتقل می کند. به لحاظ محتوی شعر به بازگشت انسان مدرن به پیش از پیشرفت تکنولوژی می پردازد.
در بخشی از این کتاب آمده است:
میرآب بر فراز چاه، مقابل من ایستاده بود. با دهان باز و نگرانش در انتظار پاسخ های من به آن همه لابه که کرده بود. سر طناب را به او سپردم. دو چشمه پرخون چشم هایش را به چشم هایم دوخت. یک سر طناب به دور کمر من پیچیده بود و سر دیگرش را او با دو دستش که نگهبان حیات بودند، با تمام جانش گرفته بود. به یک آن نگاهم را که به چشم های میرآب چسبیده بود، به ته چاه پرت کردم. گودی و تاریکی ته چاه بود که مرا فرو مکید...
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران